آغاز سال تحصيلى جديد و چپ در دانشگاه
با هيئت دائر حزب

یک دنیای بهتر: آغاز سال تحصیلی همواره با آغاز تلاشی در جامعه همراه است. افزودن بر دانش و آگاهی. پی بردن به گوشه های دیگری از علم و دانش بشری. اما نه تنها علم و دانش بلکه حتی آموزش پذیر و آموزش دهنده نیز هر دو  در اسارت سرمایه و مذهب هستند. در این چهارچوب چه مسائلی مد نظرند؟ برای آزادی علم چه باید کرد؟
 
آذر ماجدی: من به این سوال در چهارچوب جامعه ایران و نه بطور کلی پاسخ می دهم، زیرا برای شرایط متفاوت بعضا پاسخ های متفاوتی می تواند مطرح باشد. جامعه ایران همواره تحت دیکتاتوری قرار داشته است و اسیر خرافه و سنت های عقب مانده بوده است. این شرایط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بر محیط دانشگاه و "علم" آموزی نیز تاثیر بسیاری داشته است. اگر در عرصه علوم مثبته خرافات و سنت ها و منافع طبقات حاکم و اقتصادی تاثیرات بلافصل ندارد، در سایر عرصه ها این شرایط تاثیرات بسیاری بر پروسه و محتوای آموزش دارد. این مساله حتی در کشورهای آزاد تر غرب نیز مشاهده می شود.

تلاش های بسیاری در غرب در دهه های شصت و هفتاد میلادی برای باصطلاح خلاصی علم از این محدودیت ها انجام گرفته است که بعضا تاثیرات مثبتی داشته است. اما چنین تحولاتی دائمی نیست و با هر هجوم سرمایه و ارتجاع باز پس گرفته می شود. تا آنجا که به نقش مذهب بر می گردد در ایران همه چیز زیر بختک مذهب قرار گرفته است. مذهب و خراقات مذهبی در تار و پود جامعه رسوخ کرده است. در مقابله و شورش علیه این شرایط یک جنبش وسیع سکولاریست و ضد مذهب در ایران شکل گرفته، اما این جنبش هنوز قدرت آن را ندارد که دست مذهب را از دانشگاه و مدارس کوتاه کند. حتی در غرب نیز شاهدیم که دستگاه مذهب می کوشد روایت مذهب از خلق دنیا را در مدارس بجای تئوری های تکامل یا در کنار آن تدریس کند. مذهب دستگاهی است کاملا در خدمت سرمایه و بورژوازی که برای توجیه دنیای کنونی، نابرابری ها و بی عدالتی های آن کار می کند.

مبارزه برای مذهب زدایی از جامعه پاسخ درخور برای خلاصی محیط دانشگاه و مدارس از نفوذ و حاکمیت مذهب است. سکولاریسم بعنوان سیستم سیاسی حاکم یک شرط لازم دستیابی به این شرایط است. جدایی مذهب از دولت و آموزش و پرورش در کنار یک مبارزه وسیع برای مذهب زدایی از جامعه باید در راس فعالیت های ما و کلیه جریانات آزادیخواه و علم دوست قرار گیرد. مبارزه با خرافه در این چهارجوب می تواند به پاسخ رسد. تا آنجا که به کوتاه کردن دست سرمایه مربوط می شود، مبارزه علیه سرمایه داری، واژگونی این سیستم و برقراری سوسیالیسم تنها پاسخ است.

یک دنیای بهتر: دانشگاهها و محیط های علمی و آموزشی همواره یک نقطه توجه کمونیسم کارگری بوده است. چه تصویری از مراکز علمی در یک جامعه سوسیالیستی مد نظر دارید؟

سیاوش دانشور : سوسياليسم يک نظام برتر و آزاد و انسان محور در تمام شئون است. جامعه سوسياليستى برخلاف سرمايه دارى امروز متکى بر جهل و خرافه و مذهب و علم ستيزى و آپارتايد جنسى و طبقاتى نيست. بلکه حاصل نفى تمام اشکال و بنيادهاى اقتصادى و سياسى و فرهنگى و روشى نظام سرمايه دارى امروز است. در سوسياليسم برخلاف سرمايه دارى علم و دانش و توانائى و دستاوردهاى علمى و فکرى و فرهنگى بشر در خدمت انقياد خود بشر نيست بلکه به وسيله تعالى مادى و معنوى او تبديل ميشود. جامعه سوسياليستى علم و دانش را از زندان سرمايه و سود و اولويت اقتصادى و سياسى اقليتى مفت خور رها ميکند و همان مکانى را به علم و محيط علمى و آکادميک ميدهد که بايد داشته باشد؛ يعنى به خدمت درآوردن دستاوردهاى بشر در خدمت خود بشر.

به اين اعتبار دانشگاه و مراکز علمى و آموزشى در نظام سوسياليستى از قيد انحصار و رقابت و توانائى مالى و استفاده وارونه از علم آزاد ميشود. در جامعه اى که سواد و دانش و يادگرفتن و تخصص داشتن يک امتياز نيست بلکه يک حق همگانى و بديهى است٬ آنوقت دانشگاه و مراکز آموزشى تماما دگرگون ميشود. از اولويتهاى کار تحقيقى٬ آموزشى٬ علمى تا در دسترس بودن دانشگاه و مراکز عالى آموزشى براى همگان٬ از مناسبات ميان استاد و دانشجو تا هدف کسب علم و دانش و غيره تماما زير و رو ميشود. امروز همه اينها در خدمت نيازهاى سرمايه و بازار و مناسبات اجتماعى استثمارگر کنونى است. 

در سرمايه دارى بدرجات زيادى و بدلائل معين اقتصادى هنوز ورود به دانشگاه امرى ساده و در اختيار همگان نيست. اولويت دانشگاه رابطه مستقيمى دارد با نياز بازار و توليد و بيزنس. مراکز علمى و دانشگاهى دراين جامعه٬ اگر نه عموما اما اساسا٬ در خدمت توليد افکار ضد جامعه و تئورى پردازيهاى ضد کارگرى است. يکى در خيابان و کارخانه و محله و خانواده زور ميگويد و ستم روا ميدارد و يکى در دولت آن را قانونيت ميدهد و يکى در دانشگاه آن را به طرق "علمى" تئوريزه ميکند. امروز مخاذن مهم فکرى سرمايه دارى٬ نظريه پردازان بورژوا و ضد کمونيست٬ کاريريست هاى بازار و متخصصينى که بايد ارکان اين نظام را سرپا نگهدارند٬ مامن شان و مرکزشان دانشگاهها است. اين انعکاسى از رابطه دانشگاه و مراکز علمى با مقتضيات و نيازهاى جامعه امروز است. در سوسياليسم فلسفه جامعه٬ اولويت آن٬ ارزشها و ضد ارزشهاى آن٬ مکان علم و دانش در ترقى و رفاه بشر٬ و همه چيز زير و رو ميشود.

بطور خلاصه٬ تصوير دانشگاه و مراکز علمى در يک جامعه سوسياليستى و آزاد و برابر٬ جامعه اى که دانستن و آموختن و سعادت و رفاه و فراغت و انتخاب آگاهانه را به امرى همگانى تبديل کرده است٬ جامعه اى که علم و مرکز علمى تماما خصلت اليتيستى امروز خود را از دست ميدهد و به حقى در اختيار همه تبديل ميشود٬ جامعه اى که اصل آموزش را تا سطوح بالا اجبارى ميکند٬ در چنين جامعه روشن و مطلع و آزادى دانشگاه هم يه يک گوشه مهم دنياى خوشبخت انسانها تبديل ميشود. ديوار بين دانشگاه و جامعه فروميريزد و علم و دانش به همان تبديل ميشود که بايد باشد؛ يعنى توانائى علمى و قدرت تشخيص و پيشرفت بشر در خدمت خود او.

یک دنیای بهتر: معمولا در آغاز سال تحصیلی به معلمان و مربیان مراکز تحصیلی کمتر پرداخته میشود. نقش و جایگاهی که این نیروی اجتماعی در تحولات سیاسی جامعه ایفا میکنند، کدام است؟ فراخوان کمونیسم کارگری در این زمینه چیست؟  

آذر ماجدی: در ایران معلمین همواره در میان اقشار زحمتکش و قابل احترام جامعه قرار داشته اند. معلمین نقش بسیار مهم و تعیین کننده ای در مبارزه علیه خرافات و تصفیه محیط علم و آموزش از تئوری ها و ایدئولوژی های توجیه گر استثمار و خرافه دارند. اما این قشر زحمتکش خود بشدت سرکوب می شود. مقابله با این سرکوب اولین قدم در جهت تصفیه محیط آموزشی از مذهب است. در چند سال اخیر معلمین جنبش فعالی برای احقاق حقوق خود براه انداخته اند، چه دردفاع از حق رفاهی و اقتصادی خود و چه در جهت تصفیه مدارس از انواع و اقسام انجمن های جاسوسی و انیگیزاسیون. جنبش معلمین باید مورد حمایت و پشتیبانی مردم و دانش آموزان و دانشجویان قرار گیرد. این نیرو نقش مهمی در خلاصی جامعه از شر رژیم اسلامی ایفاء می کند. پیش از انقلاب نیز معلمین نقش مهمی در مبارزه علیه دیکتاتوری شاه داشتند.

کمونیسم کارگری و حزب ما همواره از مبارزه معلمین دفاع کرده است. ما باید معلمین را خطاب قرار دهیم و از آنها بخواهیم که متحد و متشکل در مقابل رژیم اسلامی بایستند. پروژه مذهب زدایی حزب را به آنها معرفی کنیم و از آنها بخواهیم که به این حرکت بپیوندند. باید با فعالین رادیکال و چپ معلم تماس نزدیک برقرار کنیم و تلاش کنیم که آنها به صف حزب و جنبش ما بپیوندند. در صف کمونیسم کارگری آنها می توانند مبارزه با رژیم اسلامی و جایگزینی آن با یک دنیای بهتر، با جامعه ای آزاد و برابر و سعادتمند و عادلانه و همچنین مبارزه ای عمیق و ریشه دار با مذهب را به بهترین و موثرترین شکل به پیش برند.

یک دنیای بهتر: در جوامعی مانند ایران دانشگاه و به درجاتی مدارس یک مرکز اعتراضی نیز هست. کمونیسم کارگری یک گرایش زنده و پرتحرک در این عرصه است. رئوس خط مشی حزب اتحاد کمونیسم کارگری براى فعاليت در دانشگاهها چیست؟ تاکیدات حزب در این چهارچوب کدامها هستند؟ اصلی ترین تقابل کمونیسم کارگری در دانشگاهها کدام گرایشات هستند؟

سیاوش دانشور: ما رئوس نگرش و سياست مان را در جزوه "وظايف دانشجويان کمونيست" تبئين کرده ايم و همينجا دانشجويان کمونيست و سوسياليست را به مطالعه مجدد آن فراميخوانيم. اينجا بطور موجز نکاتى را تاکيد ميکنم:

در کشورى مانند ايران دانشگاه يک کانون فعال و پر جنب و جوش سياسى است. محلى است که زودتر عقايد و آرمانهاى پيشرو و سوسياليستى طبقه کارگر به زبان نقد اجتماعى تبديل ميشود. دانشگاه در ايران يکى از بارومترهاى سياست بطور کلى است که از جناحهاى رژيم تا اپوزيسيون چپ و راست تلاش دارد در سير حرکت آن تاثير بگذارد. همانطور که طرفداران دو خرداد و ليبرالهاى اسلامى و دمکراتهاى نظم نوينى و قوم پرستان تلاش ميکنند در دانشگاه عقايد خود را همه گير کنند٬ کمونيستها و چپها هم بطور کلى همين تلاش را پيش ميبرند. جامعه بخشى از جامعه است و در جامعه گرايشات و جنبشهاى طبقاتى فعال اند. اين گرايشات اجتماعى جامعه در دانشگاه هم تلاقى ميکنند. به اين عنوان کمونيسم کارگرى بعنوان متاخرترين و مارکسيستى ترين نقد سرمايه دارى تلاش ميکند که فضاى فکرى و جهت سياسى دانشگاههاى کشور ملهم ازاين جنبش باشد. اين جنگى صرفا برسر عقايد نيست. جدال اجتماعى و طبقاتى و جنگ آلترناتيوها و افق جامعه است و دانشگاه يک گوشه آنست. ما تلاش داريم که دانشگاه و دانشجو پشت راه حل کارگر و کمونيسم براى آزادى جامعه عليه سرمايه دارى متشکل شوند. ما هيچ علاقه اى نداريم که دانشجو نيروى فلان آخوند معمم يا مکلا٬ يا فلان سابقا پاسدار تازه طرفدار کانت شده٬ يا رژيم سابقى ها يا ناسيوناليستهاى قوم پرست شود که هرجا شروع کردند مهر قومى و مذهبى خودشان را به سوالات اجتماعى بزنند. ما همانطور که در قلمروهاى مختلف جامعه عليه ناسيوناليسم و مذهب و آپارتايد و عقايد واپسگراى بورژوازى و جنبش سياسى شان ميجنگيم٬ در دانشگاه هم تلاش ميکنيم نقد کمونيستى طبقه کارگر حرف اول را بزند و همين به بستر اصلى چپ دانشگاه و هويت فکرى و سياسى آن تبديل شود.

اين خط براى اينکه موفق شود بايد بتواند توانائى هاى ويژه اى در قلمرو سازمانگرى از خود بدست بدهد و به سوالات واقعى هر روزه اعتراض دانشجو پاسخ دهد. اولا نقد راديکال و مارکسى به ايده هاى حاکم در جامعه و جنبشهاى اصلى طبقات دارا بايد بتواند مستمرا زنده بودن و تمايز خود را بعنوان يک رکن اساسى هويت فکرى و تئوريک چپ دانشگاه حفظ کند. ثانيا اين نگرش انتقادى در عين حال هويتى پراتيکى دارد. پراتيکى روشن که اعتراض دانشجو را بطور کلى بتواند بسيج کند و جهت بدهد. ثالثا اين ديگاه بايد بتواند پاسخ نيازهاى اعتراض دانشجويان را بدهد. خصلت و نقطه مشخصه اين نقد جنبه سازمانگر و پراتيکى آنست. ايجاد انواع نهادهائى که بتواند چسپ درون جنبشى چپ دانشگاه را نگهدارد و همزمان هژمونى فکرى و مولفه هاى اساسى هويتى اين جنبش را تقويت کند. در عمل واقعى معنى اين يعنى اينکه دانشجوى کمونيست بايد قادر باشد که هر اعتراض ساده و عمومى و بديهى دانشجو را مال خود و اعتراض خود کنند٬ نقدشان را به نقد و پرچم آن اعتراض تبديل کنند٬ و همزمان بتواند جهت و سياست و صلاحيت رهبرى يک مبارزه را نشان دهند. رابعا٬ نهادها و کانونهاى هوادار احزاب سياسى چپ و راست حتما هميشه وجود دارند. اين سازمانها و کانونها با تشکل دانشجويان تفاوت اساسى دارد. دانشجويان کمونيست نيز بايد تشکل ويژه خود را مثل هر جمع کمونيستى داشته باشند. اما وظيفه اين دانشجويان کمونيست درخود و براى خود نيست. وظيفه شان سازماندهى اعتراضات در مکانيزمهاى مقدور و ايجاد تشکل توده اى دانشجويان است. سازمانى که هر کسى که خود را چپ ميداند و با راستها و سياست شان مخالف است عضو آن شود و يا در صف آن حضور يابد. يک سازمان توده اى دانشجوئى نميتواند متکى به روشهاى نيابتى و فراخوانى و اشکالى از نمايندگى غير مستقيم باشد. دانشجو بطور طبيعى اعتراض دارد و بايد در پيشبرد اعتراضش بتواند نقش ايفا کند. اتکا به اراده جمعى دانشجويان در ظرفيت شوراهاى دانشجويان و مجامع عمومى دانشجوئى٬ توان و امکانات چنين سازمانى را بسرعت بالا ميبرد و دانشجو خود را همواره جزئى از روند در جريان و مبارزه مشخص ميداند.

تشکل توده اى و مستقل و چپ دانشجويان امروز بيش از هر زمان ضرورى است. قطب چپ دانشگاه بايد بتواند در مدت کوتاهى فضاى دانشگاه را تماما در دست گيرد و به يک جنبش سر و ته دار تبديل شود که نبضش با ديناميزم حرکت و نقد اجتماعى کارگر عليه سرمايه ميزند. از نقد طبقاتى کارگر نيرو بگيرد و در قلمرو دانشگاه آن را تسرى دهد. هر راهى جز اين تنها به روشهاى قديمى تر و سنتهاى شبه کنفدراسيونى و اتحادها و ائتلافهاى کانونهاى فکرى و نظرى محدود ميشود. چنين سنتى قادر نيست راست اسلام زده و تازه ليبرال اسلامى را در دانشگاه حاشيه اى کند و در بهترين حالت به گروه فشار آن تبديل ميشود. نقد سنتهاى قديمى و غير موثر صرفا امرى نظرى نيست٬ بلکه و اساسا عملى و اجتماعى است.

آذر ماجدی: جوامعی که تحت دیکتاتوری زندگی می کنند با این پدیده روبرویند. دانشگاه و مدارس در چنین جوامعی به محل مبارزه با دیکتاتوری و برای آزادی و عدالت بدل می شود. فضای حاکم در محیط های آموزشی به یک معنی عام کلمه چپ است. ما هم در زمان رژیم سابق و هم طی حیات رژیم اسلامی شاهد چنین روندی بوده ایم. بخاطر داریم که یکی از اولین سنگرهایی که رژیم اسلامی برای تثبیت خود فتح کرد، سنگر دانشگاه بود. باصطلاح "انقلاب فرهنگی" با چنین قصدی شکل گرفت. به خاک و خون کشیدن دانشگاه و سپس قتل عام یک نسل بمنظور تثبت ارتجاع اسلامی بخشی از تاریخ این رژیم است.

دانشگاه عمدتا چپ است، عموما چپ در شکل عام آن. اما در محیط دانشگاه ها در ایران کمونیسم کارگری در دهه اخیر جای خود را بخوبی باز کرده است. باید در نظر داشت که آنچه ما در دانشگاه ها با آن روبرویم، جنبش دانشجویی بمعنای اخص کلمه نیست. بلکه دانشگاه و دانشجو بقول منصور حکمت "نوک کوه یخ" یک جنبش وسیع علیه سرنگونی است.

حزب وظایف دانشجویان کمونیست را تبیین و تدوین کرده است. از این فرصت استفاده می کنم و علاقمندان را به سایت حزب برای دریافت این جزوه ارجاع میدهم. من در اینجا رئوس مباحثی را که به تفصیل در آن جزوه مطرح شده است، طرح میکنم.

روشن است که دانشجویان همچون هر قشر دیگر احتیاج به تشکل دارند. از این رو ضروری است که یک تشکل توده ای و مستقل دانشجویی شکل گیرد. این وظیفه دانشجویان کمونیست و فعال است که برای چنین امری دست بکار شوند. دانشجویان قرار نیست که یک حزب سیاسی از دانشجویان بسازند. لذا مهم است که برای تشکیل یک تشکل توده ای و قدرتمند تلاش شود. تشکلی که علنی فعالیت می کند و خواست های چه باصطلاح صنفی، یعنی مطالبات رفاهی دانشجویان و چه خواست های عمومی تر اجتماعی و سیاسی را مطرح می کند و برای آنها مبارزه می کند. جنبش دانشجویی باید بتواند در نقش رهبری نسل جوان ظاهر شود. بتواند ایده ها و امیال این نسل را نمایندگی کند و ترقی خواهی، آزادیخواهی و مدرنیسم را در قالب تصویری از یک جامعه ایده ال نسل جدید در مقابل جامعه قرار دهد.

رهبران جنبش دانشجویی باید فعالانه در زندگی سیاسی و اجتماعی جامعه دخالت داشته باشند و به مسائل مبتلا به این عرصه ها پاسخ دهند. باید در مبارزه فکری نقش فعالی ایفاء کنند، جنبش و تشکل دانشجویی را به اعلام همبستگی فعال از مبارزات سایر جنبش های آزادیخواه در جامعه، جنبش کارگری، جنبش حقوق زن، برای حقوق مدنی و فردی و سکولاریست سوق دهند. رهبران رادیکال و کمونیست می توانند از این طریق و با شرکت فعال در جنبش و مبارزات دانشجویی اعتماد توده دانشجویان را جلب کنند و در نقش رهبری این جنبش قرار گیرند.

روشن است که دانشجویان کمونیست همچون هر کمونیست دیگری به یک جریان کمونیستی تعلق دارند. این دانشجویان را ما دعوت می کنیم که به حزب اتحاد کمونیسم کارگری بپیوندند. تعلق آنها به حزب در شرایط کنونی باید مخفی باشد. رعایت موازین امنیتی یکی از مسائل مهم است. اما تا آنجا که به رهبری تشکل توده ای مستقل دانشجویی مربوط می شود، این امر باید کاملا علنی باشد.

مقابله با گرایش ملی اسلامی، بنظر من یکی از تقابلات اصلی دانشجویان کمونیست است. جریان تحکیم وحدت، بطور نمونه، که در جریان اتفاقات 16 آذر سال گذشته نیز نقشی بسیار مخرب و ارتجاعی ایفاء کرد. این گرایش را باید از میان جنبش دانشجویی طرد کرد. آنها و سیاست های مماشات جویانه ارتجاعی- اسلامی شان را باید افشاء کزد.

یک دنیای بهتر: در سالهاى گشته ما شاهد شکل گیری و فعاليت دانشجويان آزادیخواه و برابری طلب بودیم. اعتراضاتی که با سرکوب وحشیانه رژیم و تلاشهای بقایای این جریان مواجه شد. چه جمع بندی عمومی از فعالیت این جریان دارید؟ چه درسهای از این تجربه باید آموخت؟

سیاوش دانشور: دانشجويان آزاديخواه و برابرى طلب محصول دو روند بودند. اول تحولات سياسى جامعه و به اين اعتبار دانشگاهها بعنوان يک کانون فعال سياسى بدنبال بن بست و تلاشى دو خرداد و پست مدرنيسم و ليبراليسم اسلامى و جريان دستگاهى تحکيم وحدت. دوم ضرورت پاسخى اجتماعا چپ و علنى در قلمرو دانشگاه. ادبيات چپ در هر کشورى و در هر واقعه اى بدون ترديد از ادبيات چپ زمانه خود تاثير ميپذيرد. چپ دانشگاه هم ازاين قاعده مستثنى نبود. در دانشگاه انواع محافل که خود را چپ خطاب ميکنند وجود دارند. اما مولفه هاى ديدگاه کمونيسم کارگرى و همينطور چپ راديکال دستکم در شش سال گذشته خود را نشان دادند. کمونيسم کارگرى از نظر فکرى و اجتماعى متعين است و ميتوان هرجا نشان داد که کدام حرکتها در جامعه متاثر از اين ديدگاه و اين اين جنبش است. چپ راديکال برعکس بشدت نامتعين است. نه تماما سيماى چپ راديکال دوره قبل را دارد و نه تغييرات صورى و "تجديد نظرها" در رگه هاى مختلف آن بويژه بدنبال فروپاشى شوروى توانسته است سيماى واحد و چهارچوب فکرى و سياسى روشنى به آن بدهد. اما سنتهاى سياسى و عملى اين خط طرفداران رنگارنگش را هم جهت ميکند.

هويت فکرى و سياسى دانشجويان آزاديخواه و برابرى طلب ترکيبى از ايندو بود و هرچه بيشتر بويژه از نظر سنت فعاليت به ديدگاههاى چپ راديکال نزديک تر بود. خودشان هم ترجيح ميدادند که با اين عنوان شناخته شوند. با اينحال همه کسانى که خود را با داب معرفى ميکردند تلاش داشتند خود را بعنوان چپ در مقابل قطب راست معرفى کنند. نقطه عزيمتى که اگرچه درست است و در دعواى چپ و راست دانشگاه اساسى است٬ اما اگر نتواند خود را به سيمائى جنبشى٬ سبک کارى توده اى٬ الگوهائى براى جذب به مبارزه سياسى در دانشگاهها٬ و ترندى با قابليت فراگيرى و انسجام فکرى ارتقا ندهد٬ بناچار به چاه هميشگى چپ و راست زدن و دو راهى آوانتوريسم و پاسيفيسم سقوط ميکند.

به نظر من دانشجويان آزاديخواه و برابرى طلب در ابتداى کارشان تلاش کردند سيماى متفاوتى از چپ قديم و سنتى بدست دهند اما نتوانستند اين سياست را بسط دهند و به يک سنت تبديل کنند. محدوديتهاى فعاليت چپ در دانشگاه را کاملا درک ميکنم. نفس چپ بودن هم امروز متمايز کننده مهمى نيست. در هر گوشه جامعه انتقاد چپ به وضع موجود قابل مشاهده است. جامعه راه حل ندارد و بناچار نگاهها به سمت چپ و راه حل اجتماعى چپ برميگردد. مسئله اينست که ماهيت و هويت اين چپ امروز چيست و کيست. هر جريان و حرکت چپى که نتواند خود را به سنت يک انتقاد کمونيستى و انقلابى و کارگرى متکى کند بسرعت همان بلائى سرش مى آيد که "دانشجویان سوسیالیست" از سر گذراندند. داب اگرچه در متن تعرض ضد کمونيستها از رژيم و عواملش در دانشگاه تا سکتهاى مهجور زير فشار قرار گرفت٬ اما بعنوان يک حرکت تناقضات و ضعفهاى بنيادى داشت.

اولا اين جريان نتوانست خود را متکى بر سياستهائى روشن و فراگير و متحد کننده در دانشگاههاى کشور تکثير کند. و اين از معضلات ناشى از سيماى جنبشى آن ناشى ميشود. دوما داب نتوانست الگوى متشکل شدن توده اى دانشجويان را بدست دهد و يا حتى بسمت آن برود. سوما از نظر سبک کارى با اولين دستگيريها به سمت يک جريان زير زمينى تغيير مسير داد. تمام نقطه قدرت داب٬ مستقل از کمبودهاى فکرى آن٬ ميتوانست علنيت آن باشد. علنيت اين جريان و توان سرپا نگهداشتن علنى و گسترده آن هنرى بود که داب بدست نداد. برعکس٬ و بدنبال سرکوبهاى وزارت اطلاعات به نوعى سياست جنگ و گريز و ادبيات غير متناسب با يک جريان علنى روآورد که ضربه جدى به آن وارد کرد. داب اگر ميتوانست٬ و هر خط ديگر اگر بتواند٬ خصوصيات يک جريان علنى وسيع و اجتماعى چپ را بدست بدهد و حول آن نيرو جلب کند٬ هيچ دستگيرى و پاپوش دوزى براى آن نميتواند از صحنه حذفش کند. داب با يک آکسيون تومار خود را ورچيد. جائى که به شما حمله ميکنند يا بايد فرار کنيد و يا پاسخ بدهيد. داب ناچار بود در موقعيتى پاسخ بدهد اما براى اين پاسخ آماده نبود. نه فقط آماده نبود درک روشنى از جدالى که وارد آن شده بود نداشت. توان کافى براى سازماندهى مجدد و حفظ هويت اعتراضى علنى در دانشگاهها را فاقد بود و به همين دليل به روشهاى سازمانهاى مخفى و جاهائى با صدور اطلاعيه هائى عليه ماموران رژيم به نوعى بازى کودکانه رو آورد. در واقع داشت جاى خالى سنت راديکاليسم اجتماعى و يک مبارزه علنى را پر ميکرد. که البته اين غير ممکن است.

من برخلاف بسيارى از محافل که ايرادات شبه تئوريک به داب دارند٬ از جمله اينکه با مرزبنديهاى ايدئولوژيک خود را "چپ کارگرى"٬ "مارکسيست لنينيست"٬ "دانشجوى سوسياليست" و غيره نام ميگذارند٬ فکر ميکنم معضل داب و هر حرکت دانشجوئى چپ اين عناوين نيست. چون به هر حال اين دانشجويان در همان سالهاى اعتصاب کارگران پتروشيمى شعار دفاع از کارگران و هم جهتى با منافع کارگرى را بلند کردند. معضل اينست که چپ در دانشگاه که البته با اين بگير و ببندها نميتوان آن را ريشه کن کرد٬ چگونه ميتواند اعتراض فى الحال موجود دانشجو را به اعتراضى توده اى و سنتى پايدار و بازتوليد شونده و فراگير تبديل کند. منظورم از فراگير اينست که هر کسى که در مقابل قطب راست خود را چپ مينامد و با مولفه هائى عام تبئين ميکند بتواند در اين بستر فعاليت کند. امروز اما چپ راديکال در دانشگاهها عموما به روش کار مخفى روآورده است و ميدان را براى تحکيم وحدت و شرکاى ناسيوناليست و شبه ليبرالش خالى گذاشته است. اين نتيجه اين نوع چپ زدن است که همواره آب به آسياب راست ميريزد.

من وارد ارزيابى مجدد از حرکت ١٣ آذر نشدم چون ما قبلا در اينمورد حرف زديم. همينطور بعد از مدتها و از ته تاريخ موضوع را بررسى کردن زياد اهميتى ندارد. مسئله واقعى امروز اينست که اين تجربه کمبودهاى جدى براى ادامه کارى داشت و دارد. اين جريان شايد تصورش اين بود که حرکتى وسيع شرايط جديدى را خلق ميکند و الگوهائى شبيه ۶٨ فرانسه را در ذهن داشته اند. من دقيقا نميدانم در ذهن و بحث و دورنماى اين دانشجويان چه بوده و چه انتظارى از اجتماع ١٣ آذر و فراتر هر ابراز وجود علنى و وسيع تر خود داشتند. اما هر تصورى داشتند يک نکته روشن است؛ هيچ نوع کليشه پردازى و الگوبردارى در شرايط مشخص يک کشور با محدوديتها و معضلات ويژه آن نميتواند پايه هاى محکمى براى تبئين يک حرکت باشد. يا تلاشهاى تبليغاتى کمپينى مانند آرم و سرود و شعارها و غيره اگر چه مهم و جاهائى حياتى اند اما اگر متکى به يک حرکت وسيع نباشند به نمايشى تبليغاتى تبديل ميشوند. به نظر من مشکل اساسى و پايه اى داب دو بعد داشتند؛ اول متاثر از ديدگاههاى چپ راديکال بود. دوم در بدست دادن الگوى يک جريان جنبشى و علنى و فراگير اجتماعى چپ ناتوان بود و در مقطع آخر اين ناتوانى را به نوعى هويت تبديل کرد. و بالاخره محاسبات اين دوستان در سطوح مختلف نادقيق و در موارد زيادى اشتباه بود. فشارهاى رژيم و محدوديتهائى که به کار فعالين ميگذارد را همه درک ميکنند. اما کارگران هم هر روز دستگيرى ميدهند. زنان هم هر روز دستگيرى ميدهند. اما مومونتوم و ديناميزم اعتراض جنبشى آنها يکباره ناپديد نميشود. به نظر ميرسد "جمعبنديهاى" تاکنونى تلاش دارند ناچارى و حقانيت حرکت ١٣ آذر و پيامدهاى ناشى از آن را توجيه کنند و يا بر درست بودن کامل آن تاکيد بگذارند. يا تماما و براى اهداف سياسى نازلى کلا نفى کنند. تمام موافقين و مخالفين اين بحث به هر نتيجه اى برسند به سوالات واقعى ترى که مطرح شد و ضعفهاى اساسى ترى که اين جريان حمل ميکرد پاسخ نداده اند. اين نکته مهمى است که بايد مورد توجه دانشجويان کمونيست قرار بگيرد.

آذر ماجدی: فعالیت تا پیش از 13 آذر این جریان بروز علنی چندانی نداشت. آشکار بود که یک جریان دانشجوئی وجود دارد که خود را با این گرایش تداعی می کند و شعارهایی که با این گرایش تداعی می شد در برخی از اعتراضات دانشجویی دیده می شد. اما از اعلان تظاهرات مستقل در 13 آذر بود که این جریان یک بروز علنی یافت. بنظر می رسید که دانشجویانی که خود را با چپ تداعی می کردند به این تظاهرات پیوستند. این تظاهرات بعنوان نمایش قدرت چپ در دانشگاه معرفی شد. پس از آن این جریان توسط رژیم بشدت سرکوب شد. بخشی از افرادی که با جریان شکل گرفته و سازمان یافته دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب فعالیت می کردند یا دستگیر و یا مخفی شدند. برخی از دستگیر شدگان پس از آزادی از زندان و برخی از مخفی شدگان ناچارا به خارج از کشور گریختند و خواهان پناهندگی در کشورهای اروپایی گردیدند.

من در اینجا وارد این بحث که آیا حرکت 13 آذر حرکتی درست و حساب شده و عقلائی بود، نمی شوم. آنچه را که می خواهم بررسی کنم، سیاست ها و روش های بعدی بخش سازمان یافته آنها است. خیلی سریع روشن شد که این یک جریان توده ای نیست. نتوانسته است در میان دانشجویان چپ نفوذ یابد و رهبری خود را بر یک تشکل و جنبش گسترده دانشجویی چپ و آزادیخواه تامین کند. اینها عموما یک جریان متشکل از تعدادی دانشجوی چپ یا کمونیست بودند که در محیط دانشگاه و برای رژیم شناخته شده بودند. لذا بسیارضربه پذیر بودند و توده دانشجویان را نیز نتوانسته بودند حول گرایش خود متشکل کنند تا در چنین شرایطی بتوانند بر حمایت فعال و سازمان یافته آنها حساب کنند.

یکی از فاکتورهایی که نشان می دهد واقعه 13 آذر تا چه حد حساب نشده بود، عکس العمل دانشجویان فعال پس از هجوم رژیم بود. گویی اینها به هیچوجه منتظر چنین حرکتی نبودند. عکس العمل آنها چه در زندان، چه در خفا و چه بعد از آزادی گواه این عدم آمادگی و توهم بسیار آنها بود. اینها نسل جوان اند و از تجربه زیادی برخوردار نیستند. اما مساله اینجاست که بنظر می رسد، اینها حتی از تجربیات نسل پیش خود در مقابله با رژیم در زندان ها و از برخوردهای سرکوبگرانه رژیم نیز بی اطلاع و یا بشدت کم اطلاع بودند. یک جو توهم و خود غره گی به این عده حاکم بود. این فضا را کاملا از واکنش ها و مباحث آنها می توان درک کرد. و این جای تاسف بسیار دارد. این یک عامل مهم ضربه پذیری شدید آنها است.

یکی از تاکتیک های اشتباه آنها پس از هجوم رژیم رفتن در قالب یک سازمان سیاسی مخفی و صدور اطلاعیه هایی بود که برای رژیم خط و نشان می کشید. این سیاست باعث جدایی و انزوای این جریان از توده دانشحویان شد. بجای اینکه تلاشی برای سازماندهی یک اعتراض توده ای انجام گیرد، اینها از مخفیگاه رژیم را به جنگ می طلبیدند. عملا به یک سازمان شبه – چریکی بدل شدند. قهرمان سازی های پوچ و دروغین در میان این جماعت و هوادارانشان در خارج کشور براه افتاد. کلیه این سیاست ها نادرست و در جهت ایزوله شدن آنها عمل کرد. این یک سیاست چپ سنتی بود که در دانشگاه قد علم کرد.

بنظر من سیاست های نادرست سازمان یابی دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب بمیزان زیادی بر ما روشن شده است. این بهیچوجه الگوی ما و کمونیسم کارگری از وظایف دانشجویان کمونیست و سازمانیابی جنبش دانشجویی نیست. ما در دانشگاه حزب سیاسی نمی سازیم. ما در دانشگاه جنبش چریکی راه نمی اندازیم. ما می کوشیم که یک جنبش توده ای مستقل دانشجویی را سازمان دهیم. دانشجویان کمونیست پیش از هر چیز این وظیفه را بعهده دارند. سازماندهی جنبش دانشجویی در دفاع از خواست هایش. آمادگی رهبری برای مقابله با مسائل و شرکت فعال در زندگی سیاسی و فکری دانشگاه و جامعه. دانشجویان کمونیست به حزب اتحاد کمونیسم کارگری متعلق اند. در این حزب باید متشکل شوند. باید بکوشند کمونیسم کارگری را در دانشگاه تقویت کنند و در عین حال یک جنبش توده ای وسیع و قدرتمند رادیکال در دانشگاه سازمان دهند.

یک دنیای بهتر: گرایش مخربی در قالب "دانشجویان سوسیالیست" در پس ضربات رژیم به دانشجویان آزادیخواه قد علم کرد. نقش این جریان در سال گذشته چه بود؟

سیاوش دانشور: "دانشجویان سوسیالیست" يک "جريان" نيستند٬ محافل اينترنتى و عمدتا ناموجودى هستند که از پشت ديوار اختناق شبنامه پخش ميکنند. آنها نه منشا بردن سياست و شعار مبارزاتى خاصى به اعتراضات دانشجويان بودند و نه توانستند حتى يک حرکت را با نام و سياست خود به عنوان "دانشجویان سوسیالیست" رقم بزنند. من از ادعاها ميگذرم٬ چون ادعاهاى اينترنتى در مقياس بسيار وسيع تر هر روز کشيمنى منتشر ميشوند. از نظر سياسى اين يک حرکت راست با روشهاى پليسى و ماکياوليستى است. اگر اکثريت و حزب توده زمانى آگاهانه از جمهورى اسلامى دفاع ميکردند و کنار سروش و شرکا و حزب اللهى هاى "ضد امپرياليست" سياست شان را توجيه "تئوريک" ميکردند٬ اينها اما همان شهامت را هم ندارند. دانشجوى اسير رژيم را به مهلکه مى اندازند تا رقابت سکتى شان را با جريان بغل دستى شان پيش ببرند. نمونه اين فرقه ها از نظر روش کار و فعاليت به وفور وجود دارد. جرياناتى که کمترين تاثيرى در حرکت و اعتراض دانشجو ندارند و اين ناتوانى و بيمارى مزمن شان را با تيغ زدن به کسى که به هر حال دارد کارى ميکند جبران ميکنند. اينها آينده شان در گذشته است و اين گذشته بشدت تاريک و باعث شرمسارى سياستگذارانشان است.

اينها حتى اگر يک محفل هم باشند حق دارند هر نقدى به اين و آن داشته باشند. اما نقد سوسياليستى در اساس خود نقدى پراتيک و انقلابى است. کسانى که "نقد" را تا حد ابتذال سياسى و ادله آوردن براى سنگين کردن پرونده دانشجويان و انتشار سو اطلاعات ارتقا ميدهند٬ هدفشان نقد و شکل دادن به يک جريان آلترناتيو نيست. بلکه هدفشان دست شستن از هر نوع انقلابيگرى و ممانعت از ابراز وجود سوسياليستها و کمونيستها است. نقش اين جريان وبلاگى و محجبه سياسى اينبود که آگاهانه و در متن سرکوب دانشجويان مطلوبيت ضد چپ خود را به راست نشان دهد. اينکه خريدارى پيدا خواهد کرد يا خير بحث ديگرى است. امروز روشن شده که منشا اين سوسياليست هاى وبلاگى محجبه کجا بوده است و پراتيک واقعى کدام تئوريها و سياستها بوده است. قبل از اينکه اين پوشش "دانشجویان سوسیالیست" و عملکردشان مطرح باشد٬ تئوريهاى ناظر بر سياست آنها بايد مورد توجه قرار بگيرد. تئوريهائى که بنيادش بر نااميدى٬ پاسيفيسم٬ بى ربطى به کارگر٬ حسادت٬ توهم به "جنبش اصلاحات سياسى"٬ و بن بست و بى پرنسيپى است. تئوريهائى که خود را به طريق بسيار "هنرمندانه" و درعين حال پوکى به حمله به منصور حکمت و بحث "حزب و قدرت سياسى" بنا کرده بود. من کارى ندارم که اسمتان "دانشجویان سوسیالیست" است يا "مسلمانان سوسیالیست" يا هرچه٬ اما اگر سياست تان اين مبانيش است و سيبل تان دانشجوى آزاديخواه و برابرى طلب است٬ آنهم به خاطر اينکه که با کسى ديگر و در رابطه با بغضى و کينه اى ديگر تصفيه حساب کنيد٬ خوب بايد دانشجو را وابسته به "حزب سياسى –نظامى" کنيد تا مثلا به خيال خان خودتان بتوانيد روآورى به منصور حکمت و ديدگاهايش را سد کنيد. "دانشجویان سوسیالیست" و عملکرد آن اساسا بعنوان آلترناتيو و جريانى انتقادى به دانشجويان آزاديخواه و برابرى طلب طرح نشد. اين تلقى و اين فرض از بيخ و بن اشتباه است. آنها٬ حتى اگر چند دانشجوى بيخبر را هم به خود جلب کرده باشند٬ هدفشان اينبود با دروغ و جعل و تحريف سدى در مقابل نفوذ منصور حکمت و ديدگاههايش در دانشگاهها ايجاد کنند. اينکار را در ١۶ آذر امسال کردند. اما آنچه را که نديدند و دايره تنگ فرقه اجازه ديدنش را به آنها نميدهد٬ اينبود که نفوذ و اعتبار با جار و جنجال بدست نمى آيد و به همين روش نيز از بين نميرود. بعيد ميدانم که خود دانشجويان آزاديخواه و برابرى طلب هيچ نقدى به کارشان نداشته باشند. بحث اين نيست که اين دانشجويان تمام عملکردشان درست بود يا نه. بحث اينست که اينها محملى و وسيله اى شدند تا امر و سياست ديگرى به جبون ترين شکلى پيش برود. و نکته جالب اينبود که اين خط حتى تلاش نکرد خود را از جنبش قوچانى در شهروند و اطلاعات و بازجوها در پرونده سازى عليه چپ جدا کند و بر همين فضاى ضد کمونيستى متکى شد. اين سياست که همه ديدند و بسيارى بدرست عليه اين پرنيسپى حرف زدند٬ جوهر و اساس عملى همان تئوريهاست.

"دانشجویان سوسیالیست" با اين ابراز وجود ناميمون شان همزمان انحلال خودشان را هم اعلام کردند. البته تا اينترنت هست جنبش صدر خليل هم "زنده" است. دانشگاه نشد٬ چه باک٬ اينبار سراغ کارگران ميرويم و همان حرفها را در بسته بندى جديدى تحويل ميدهيم! اما اينجا ديگر داب و "حزب سياسى-نظامى" نيست. بايد ديد "وابستگان" کدام حزب کشف ميشوند تا وسيله حمله و کمپين دروغ و تحريف عليه منصور حکمت گردند. *